۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

مشكلات ايجاد مدلهاي مطلوب (2)

آقاي فتح اللهي نكته ي بسيار مهمي رو يادآوري كرد. موضوع خبرگي و توانمندي نيروي انساني در همه فازهاي معماري لازمه علي الخصوص در فاز ترسيم وضعيت مطلوب. تقريبا همه چيزي كه نصيب سازمان ميشه بر ميگرده به توانمندي نيروي انساني در وضع مطلوب. همونطور كه ميدونيد معماري سازماني همه حوزه هاي كسب و كار رو اعم از مالي، نيروي انساني، توليد، بازاريابي، پشتيباني و ... شامل مي شه و كساني كه ميخوان در معماري كسب و كار وضع مطلوب رو ترسيم كنن بايد كاملا به اين حوزه ها مسلط باشند (البته پيش بيني گارتنر هم اينه كه تا چند سال آينده توانايي معماران سازمان بيشتر در حوزه تحليل و معماري كسب و كار خواهد بود). از طرفي چند سال طول ميكشه كه يك نيروي انساني بتونه در هر يك از حوزه ها خبرگي پيدا كنه. راه حل ممكن براي حل اين معضل اينه كه اولا تيم معماري تا حد امكان آشنايي با كليه حوزه پيدا كنند و بتدريج شروع به عميق شدن در حوزه هاي مورد علاقشون بكنند. در كنار اين موضوع استفاده از مشاورين خبره كسب و كار در هريك از موضوعات تخصصي خيلي كارگشا ميتونه باشه خصوصا مشاورين خبره معتبر و شناخته شده در همون تيپ سازماني كه داريد معماريش مي كنيد. مثلا اگر در حوزه نفت كار مي كنيد كساني به عنوان مشاور مثلا مالي استفاده بشند كه در حوزه مسائل مالي نفت معتبر و توانمند هستند. اينجا نقش تيم ثابت معماري اينه كه خوب بتونند بين نظرات مشاورين مختلف يكپارچگي برقرار كنند و يك زبان مشترك بين همه ايجاد كنند كه خيلي هم كار آسوني نيست. البته مسئله استفاده از مشاور در حوزه معماريهاي فني مثل نرم افزار و سخت افزار و شبكه تا حدي آسونتره. چون اين حوزه ها استانداردهاي مشخصي دارند و بيشتر مسايل مطرح در اون از جنس تكنيكي و كمي شده هستند.
مسئله اثبات معماريها و ايجاد مقبوليت و اعتبار معماريها در سازمان هم يكي از چالشي ترين مسائل انتهاي فاز مطلوب محسوب ميشه كه دفعه بعد بيشتر سعي ميكنم بهش بپردازم.

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

مشكلات ايجاد مدلهاي معماري وضعيت مطلوب

راجع به مشكلات ايجاد مدلهاي مطلوب خيلي ميشه حرف زد. اولين مشكل اينه كه واقعا راه رسيدن به مدلهاي مطلوب اصلا يك راه روتين و يكنواخت نيست و به خيلي چيزا بستگي داره. مهمترين چيزي كه توي رسيدن به مدلهاي مطلوب تأثير گذاره همون تحليل مشكلات اول در فاز آماده سازي پروژه است. همون اهدافي كه براي پروژه تعيين شده ميگه كجاها بايد بهبود ايجاد كرد. مثلا اگه هدف معماري كاهش هزينه توليد محصول يا خدمت باشه مسلما بايد مدلهاي مطلوب فرآيندي به گونه اي اصلاح بشن كه اين هدف رو پوشش بدن. حالا ارزيابي اينكه چقدر پوشش دادن اين هدف رو بماند. يا مثلا اگه يكپارچگي اطلاعاتي هدف بوده خوب قطعا مدل داده اي مطلوب بايد پاسخگوي اين هدف باشه. پس رسيدن به مدلهاي مطلوب اصلا فرآيند مشخصي نداره. فقط ميشه يه سري خطوط راهنماي كلي براش تعيين كرد. مثلا يكي از مراجع رسيدن به مدلهاي مطلوب استفاده از بهترين تجارب (Best Practices) است. ميشه براي ترسيم وضعيت مطلوب با توجه به سطح بلوغ سازمان و هزار تحليل ديگه، از تجارب موفق در حوزه معماري هاي كسب و كار، سيستم، داده و فناوري استفاده كرد. من در همه اين حوزه هاي تونستم از تجارب موفق استفاده كنم. مثلا استفاده از الگوهاي استاندارد مدل داده اي، مدل APQC براي فرآيندهاي پشتيبان سازمان، معماري نرم افزار بر اساس ERP ها و غيره. مسأله مهم ديگه براي مدلهاي وضعيت مطلوب يكپارچگي مدلها است. يعني اينكه اگر جايي فرآيندي اصلاح ميشه بايد اثر اين تغيير در مدل داده اي، سيستمهاي اطلاعاتي، شبكه و ... ديده بشه. اصل كار معماري همينه كه راه حل هاي يكپارچه رو براي نيازمنديهاي شناسايي شده براي سازمان ارائه بده.